زندگی روشو برگردونده
از منی که گیج و سرگردونم
منی که آرزوم بوده دنیا رو
حتی یه لحظه به عقب برگردونم
انقد خواستم و نتونستم
که خسته شدم و خواستنیام کم شد
خودمو کشتم از دنیا بهشت بسازم
ولی نمیدونم که چی شد جهنم شد
هزار تا درد تو سینه منه
که واسه هر کدوم یه بار مردم
دردی مگه از این بزرگتر هست
که هر چی بوده از خودی خوردم
انقد از گذشته هام خستم
که میخوام آینده هامو ول کنم
انقد غریبه دورو برم هست
حتی میترسم درددل کنم
وقتی همه میخوان که زیر آواره حرف و تهمت و دروغ خاکت کنن
حتی خودی ترین آدما میخوان که از صفحه روزگار پاکت کنن
وقتی که زندگی همه راهارو بست و راهی به جز مردن نذاشت
وقتی که از پا دراومدی می فهمی اصلا ارزش زندگی کردن نداشت